زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد نکن تا نکنی بنیادممی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سرمکش تا مکشد سر به فلک فریادمشهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادمرحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آسف نرسد فریادمحافظ از جور تو حاشا که بگرداند رو
من از آن روز که در بند تو ام آزادم
لی دلی ل ل ل ل ل
لی دلی ل ل ل ل ل
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سرمکش تا مکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا مکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نروی از پیشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
زلف را حلقه مکن تا مکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
رخ برافروز که فارغ کنی برگ گلم
قد برافراز که از خلق کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر ؟؟؟ مکن تا نروی از یادم
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد نکن تا نکنی بنیادم